مهربد جونمهربد جون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات مهربد

اواخر 2 سالگی مهربد جونم

1394/6/5 23:44
نویسنده : مامان ناهید
550 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدانم تو را به اندازه ی نفسم دوست دارم

یا نفسم را به اندازه ی تو....

نمیدانم چون تو را دوست دارم نفس میکشم

یا نفس میکشم که ترا دوست بدارم....

سلامی دوباره به شاهزاده کوچولوی  خودم که این روزا یارو یاور همیشگی من شده و یه لحظه دوریش واسه من بزرگترین عذابه.

این بار میخوام راجع به پیشرفت هایی که تو حرف زدن کردی واست بنویسم عشقم.

الان که دارم این متن رو واست مینویسم  تازه وارد 23 ماهگیت شدی و براحتی میتونی خیلی کلمات رو بگی و انقدر شیرین زبونی میکنی که نگو و نپرس.

بعضی وقتها که کلمه ای رو نمیتونی بگی ولی با لحن و لهجه ی خودت سعی میکنی اداش رو در بیاری که خیلی بامزه میشه.

حالا بعضی از کلماتی رو که میگی با لحن خودت واست مینویسم.

عزیزم= عزینم

سلام= سنام

عروسی=عدو جی

قورباغه=اوباهه

خیابون=کیابون

روباه=ایباااه

رادین=آدین

علی آقا =علی گاگا

آقا دزده= آگوزده

اینا یه سری از کلماتی هست که میگی و جمله هات هم دو بخشی هستش مثلا: مامان بیا. بابا اومد. ماشین بابا و..

عزیز دلم مامانی به وجودت افتخار میکنه و همیشه از داشتن پسری مثل تو به خودم میبالم.

حالا بریم سراغ عکسها که چند تاش از ماههای قبله که جا مونده بودن.

مهربد کوچولو در حال شاهنامه خوانی

مهربد پیرمرد میشود

هندونه خوردن بامزت

اینجا هم در حال تماشای تی وی خوابت برده

 

اینجا هم تازه موهاتو کوتاه کردی

پسندها (4)

نظرات (2)

مامان زهره
6 شهریور 94 0:32
ای دون مهربد جونم چقدر نازی گلم خیلی به دل میشینی بی اندازه دوستت دارم برات بهترین ها رو آرزومندم
مامان زهرا
13 آبان 94 12:23
الهی قربون شیرین زبونیهات بشم عزیز خاله تولد دو سالگیت هم مبارک عشقمممم
مامان ناهید
پاسخ
ممنونم زهرا جون